باران مي بارد، چشم هاي من خيس است.كوچه خيس است. دستهاي نسيم خيس است.نسيم، روي گونه هاي خيس من قدم مي زند.كار دل من از گرفتن گذشته است.آسمان بد جور ترك خورده، بغض من هم. خانه دور است، خانه خالي است.من اشك مي ريزم. مردم از كوچه مي گذرند، با چتر هايي سياه در دست هايشان.هيچ كس به من نگاه نمي كند.هيچ كس زير چتر گريه نمي كند. من چترم را گم كرده ام.من نشاني خانه ام را گم كرده ام.من بي چتر و بي خانه، گريه مي كنم. من به همه ي چهره ها نگاه مي كنم.من به پنجره ي همه ي خانه ها نگاه مي كنم.من تو را در هيچ جا پيدا نمي كنم. تو مرا جا گذاشته اي، من تو را جا گذاشته ام... خانه دور است، خانه از نسيم خالي است.من پيراهن سياه به تن دارم.آسمان چتري سپيد بر سرم گشوده است... |
ديگر سراغت را از نارنجِ رها شده در پيالهي آب نخواهم گرفت ديگر سراغت را از ماه، ماهِ درشت و گلگون نخواهم گرفت ديگر سراغت را از گلدانِ شکسته بر ايوانِ" آذرماه " نخواهم گرفت ديگر نه خوابِ گريه تا سحر، نه ترسِ گمشدن از نشانيِ ماه، ديگر نه بُنبستِ باد و نه بلنداي ديوارِ بيسوال ...!
من، همين منِ ساده ... باور کن براي يکبار برخاستن هزارهزار بار فروافتادهام
68479 بازدید
1 بازدید امروز
0 بازدید دیروز
128 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian